محققان درباره توانایی فرد در کنترل محیط از دیدگاه های مختلف و تحت عناوین گوناگون سخن گفته اند، مفاهیمی مانند شایستگی، تفوق طلبی، درماندگی، نومیدی و ازخود بیگانگی همه به نوعی برای توصیف این که فرد تا چه درجه ای قادر است حوادث و رویدادهای مهم زندگی خود را کنترل کند، به کار رفته است.مفهوم کانون کنترل برای اولین بار توسط جولیان راتر در سال 1954 مطرح گردید (جهانزاد، 1386).
کانون کنترل به میزان اعتقاد فرد در مورد کسب پاداش از طریق کوشش شخصی اطلاق میشود. افرادی که از کانون کنترل درونی برخوردارند بر این باورند که اداره سرنوشت آنها در دست خودشان است. افرادی که کانون کنترل بیرونی دارند بر این باورند که سرنوشت شان در دست دیگران است. درونیها کنترل بیشتری بر زندگی خود دارند تا بیرونیها. افراد درونی در مواجهه با شکست مقاومت و پافشاری به خرج می دهند و بهتر میتوانند برای اهداف بلندمدت تلاش کنند. درونیها گرایش دارند درباره هر موقعیتی که در آن قرار می گیرند، اطلاعات بیشتری گرد آورند و از آن اطلاعات بهتر استفاده کنند. درونیها با فشار روانی (استرس) بهتر کنار میآیند، آنها مشکلات روانشناختی و فیزیولوژیایی کمتری داشته و تحت شرایط فشار روانی، نسبت به بیرونیها، عملکرد بهتری دارند. احتمال بیشتری دارد آنها بکوشند تا منبع فشار روانی را تحت اختیار خود درآورند (ساپینگتون، 1990؛ ترجمه حسین شاهی، 1380).
احتمال این که وقوع یک رویداد، به انجام عملی خاص وابسته باشد، و وضعیت مخالف آن، یعنی این که بروز یک رویداد، به انجام عملی خاص ربطی نداشته باشد، ویژگی مشخص کننده چیرگی[1] و درماندگی[2] هستند. درماندگی، در نتیجه عدم وابستگی پیش میآید، یعنی وضعیتی که در آن، چه فرد عملی انجام دهد و چه ندهد، احتمال بروز یک پیامد، یکسان است. اما از آن سو تسلط و چیرگی، نتیجه وابسته بودن یک عمل به پیامدهای آن است (سلیگمن[3]، 1996؛ ترجمه داورپناه، 1383).
[1] – mastery
[2] – helplessness
[3] – Seligman
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.